You have no items in your shopping cart.
زرغونه با دست یافتن به رویاهایش؛ اکنون بیشتر از پیش
به یک زندگی زیبا امیدوار شده بود. از بودن در کنار
تيمور احساس خوشبختی می کرد و لبخند میزد.
لبخندی که به لب های او زیبایی و به چهره اش شادمانی
می بخشید.
هردو عاشقانه به سوی هم لبخند می زدند. زرغونه با
دریافت لبخند از سوی عشق اش احساس می کرد، تمام
خوشی های دنیا مال او است و با هر بار لبخند زدن به
سوی تیمور احساس می کرد زندگی اش مکمل ترین
زندگی جهان است.
او اما سختی های بیشماری را بخاطر تیمور کشید و
بخاطر یک لحظه بودن با نیمور رنج کشید و تا دم دم
مرگ پیش رفت. اولین عشق بازی را با تیمور تجربه
کرد و آن را برای همیش به یادگار گذاشت.
تیمور فرشته ی که مدت ها قبل به او احساس پیدا کرده
بود و او را دوست می داشت. زندگی اش را بخاطر بک
لحظه عشق بازی و باهم بودن باعشق اش نیمور به
.نیمار گرفت و غوغای بزرگی را بر باه کرد